منشین با من، با من منشین!

تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم؟

تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من 

چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست؟ 

یا نگاه تو که پر عصمت و ناز ... 

بر من افتد چه عذاب و ستمی ست! 

دردم این نیست ولی

دردم این ست که من بی تو دگر

از جهان دورم و بی خویشتنم

پوپکم ! 

آهوک

تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم!


برچسب‌ها: پوپک , اهوی من , شعر معاصر , شعر نو , شعر عاشقانه , اشعار زیبا , وبلاگ برتر ,

تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1391 | 9:43 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد

.: Weblog Themes By VatanSkin :.