داستان مرد خوشبخت

پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت:

«نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند».

تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند

تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد،

اما هیچ  یک ندانست.

 تنها یکی از مردان دانا گفت : ...

(بقیه داستان زیبا و آموزنده در ادامه مطلب)


برچسب‌ها: داستان مرد خوشبخت , داستان کوتاه , داستان آموزنده ,

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 فروردين 1391 | 9:50 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

دلم براي كسي تنگ است

كـه آفتــــاب صـداقــــت را

به ميهمـاني گل هاي بـاغ مي آورد

و گيسوان بلندش را به بادها مي داد

و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد

دلم براي كسي تنگ است

كه چشمهاي قشنگش را

به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت

وشعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند

دلم براي كسي تنگ است

كه همچــــو كــودك معصـــومي

دلـــش بـراي دلـــم مي ســـوخــت

و مهــربـــاني را نثــــار مــن مي كــرد

دلم براي كسي تنگ است

كه تا شمال ترين شمال

و در جنـــــوب تــريــن جنــــوب

هميشه در همه جا آه با كه بتوان گفت

كـه بــود بـا مـــن و

پیوسته نيز بي من بود

و كار من ز فراقش فغان و شيون بود

كسي كه بي من ماند

كسي كه با من نيست

كســي .... دگــر كــــافي ســـت


برچسب‌ها: دل تنگ , شعر دلتنگی , زیباترین وبلاگ , وبلاگ برتر ,

تاريخ : جمعه 18 فروردين 1391 | 9:23 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |
تاريخ : جمعه 18 فروردين 1391 | 9:11 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

رابطه روز تولد و شخصیت شما

 

رابطه روز تولد و شخصیت شماروان شناسان شخصیتی براین عقیده اند که شماره تولد، شما را از آن چیزی که می خواهید باشید دور نمی کند، بلکه مانند رنگی است که نوع آن و زیبایی اش برای افراد مختلف متفاوت است. به مثال زیر توجه کنید

 

فرض می کنیم که شما متولد 8 مهر 1355 هستید.مهر ماه هفتم (7) سال است پس :

 

2 = 1+1 = 11 = 0+7+3+1 = 1370 = 1355+7+8

شماره تولد 2 است و اکنون می توانید آنچه راکه مربوط به این شماره است با خود مطابقت دهید .

(لطفا به ادامه مطلب بروید)


برچسب‌ها: رابطه روز تولد و شخصیت شما , شناخت شخصیت , ,

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 17 فروردين 1391 | 16:44 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

اینگونه نگاه کنید

مرد را به عقلش نه به ثروتش

زن را به وفایش نه به جمالش

دوست را به محبتش نه به کلامش

عاشق را به صبرش نه به ادعایش

مال را به برکتش نه به مقدارش

خانه را به آرامشش نه به اندازه اش

اتومبیل را به کارائیش نه به مدلش

غذا را به کیفیتش نه به کمیتش

درس را به استادش نه به سختیش

دانشمند را به علمش نه به مدرکش

مدیر را به عملکردش نه به جایگاهش

نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش

شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش 

دل را به پاکیش نه به صاحبش

جسم را به سلامتش نه به لاغریش

سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش


برچسب‌ها: اینگونه نگاه کنید , طرز نگاه , شیوه نگریستن , نگاه عاشقانه , ,

تاريخ : پنج شنبه 17 فروردين 1391 | 16:32 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

داستان عشق و دیوانگی

در زمانهای بسیار دور زمانی که هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، همه فضیلت ها در همه جا شناور بودند. روزی همه آنها دور هم جمع شده بودند ناگهان یکی از آنها ایستاد و گفت بیایید یک بازی کنیم مثلاً قایم باشک.

(بقیه داستان در ادامه مطلب)


برچسب‌ها: داستان عشق و دیوانگی , زیباترین وبلاگ , ,

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 17 فروردين 1391 | 9:27 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |


رفتــــار من عـــادی است

 

اما نمی دانــــم چــــرا

 

ایـــن روزهــا...

(لطفا به ادامه مطلب بروید)


برچسب‌ها: رفتــــار من عـــادی است , شعر نو , شعر عشق , زیباترین اشعار , شعر کوتاه ,

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 17 فروردين 1391 | 9:10 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

این قطار به جایی نمی رود

این مطلب را از مجله روح که در امریکا چاپ میشود برایتان نقل میکنم:

دیوید جکسن رئیس پلیس ایالت یوتا مردی وظیفه شناس و پدری مهربان بود . او سالها پیش همسر خود را از دست داده بود و تنها همدم او پسرش تامز بود .  تامز دوست داشت مثل پدرش یک پلیس بشود ولی نامزدش لوری با اینکار مخالف بود . ...

(لطفا به ادامه مطلب بروید)


برچسب‌ها: این قطار به جایی نمی رود , داستان ارواح , ,

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 فروردين 1391 | 18:48 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |


براي غروب امروز

سكوت ساحلي ام را پر از تلاطم كرد

نه موج بود , نه طوفان , فقط تبسم كرد

رسيد خستگي اش را تكاند در قلبم

و در غبار تنش پيكرم تيمم كرد

لطيف و ساده تر از مردمان پر سودا

كمي به لهجه - دلتنگي -اش تكلم كرد

تمام دار و ندارش دلي خدايي بود

كه آنهم آمد و امروز با منش گم كرد

عجيب بود كه او دانه دانه باران شد

شجاع بود و مرا خوشه خوشه گندم كرد


برچسب‌ها: غروب , شعر کوتاه , شعر عاشقانه , شاعرانه ,

تاريخ : چهار شنبه 16 فروردين 1391 | 13:20 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

حق این دانش آموز صفر است یا بیست؟

( به ادامه مطلب بروید )


برچسب‌ها: حق این دانش آموز صفر است یا بیست , طنز جالب , جالبترین طنز , ,

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 فروردين 1391 | 13:7 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

وقتی کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد،

چه باید بکنید؟

با اینکه ممکن است اولین واکنشتان به اصطلاح آویزان شدن و سعی در برقراری ارتباط باشد،

اما بهترین راهکار این است که واقعیت را بپذیرید و سعی کنید آن فرد را فراموش کنید.

( بقیه در ادامه مطلب)


برچسب‌ها: عشق یک طرفه , شکست عشقی ,

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 فروردين 1391 | 12:47 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

روانشناسی رنگ چشم‌های خود را بخوانید

افراد‌ از روی رنگ چشم، گزینه جد‌ید‌ی است که د‌ر روابط انسانی بی‌تاثیر نبود‌ه و چنانچه د‌رست به کاررود‌، مشکلات زیاد‌ی را حل خواهد‌ کرد‌. مطلب زیر که توسط یکی از انجمن‌های اینترنتی عربی منتشر شد‌ه است، به بررسی انواع رنگ چشم و شخصیت د‌ارند‌گان آن می‌پرد‌ازد‌.

( بقیه در ادامه مطلب)

 


برچسب‌ها: رنگ چشم , روانشناسی رنگ چشم , ,

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1391 | 11:5 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

كارمند تازه وارد

مردي به استخدام يك شركت بزرگ چندمليتي درآمد. در اولين روز كار خود، با كافه تريا تماس گرفت و فرياد زد: «يك فنجان قهوه براي من بياوريد.»

صدايي از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلي را اشتباه گرفته اي. مي داني تو با كي داري حرف مي زني؟»

كارمند تازه وارد گفت: «نه»

صداي آن طرف گفت: «من مدير اجرايي شركت هستم، احمق.»

مرد تازه وارد با لحني حق به جانب گفت: «و تو ميداني با كي حرف ميزني، بيچاره.»

مدير اجرايي گفت: «نه»

كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سريع گوشي را گذاشت.


برچسب‌ها: كارمند تازه وارد , کارمند نمونه , کارمند ایران , داستانک , داستان جالب , طنز ,

تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1391 | 10:49 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

رابطه عاشقانه بین دختر و پسر چه جوریش با دوام تره

پاسخ به این سوال به سن و سال پرسش كننده بستگی دارد. رسانه‌های تصویری مُدرن همچون تلویزیون، بر الگوی فكری كودكان تاثیر گذاشته است. بسیاری از كودكان دختر و پسر وسوسه می‌شوند كه همانند تلویزیون و ویدیو رفتار كنند، یا زودتر از حالت عادی، شخص محبوب خاص خود را داشته باشند....

(به ادامه مطلب بروید)


برچسب‌ها: رابطه عاشقانه , روابط دختر و پسر , دوستی دختر و پسر , ,

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1391 | 10:28 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

قـــول داده ام

گـاهــی

هــر از گاهــی

فـانــــوس یـــادت را

میــان ایـن کـوچـه های

 بی چـراغ و بـی چلـچله

روشـــن کنـــم.

.

خیـالت راحـت!

مـن همـان منـم؛

هنـوز هم در این شب های

بی خـواب و بی خاطـره

میان این کوچـه های تاریک

پرســه میــزنم

اما به هیچ ستاره‏‌ی دیگری

 سلام نخواهم کرد.


برچسب‌ها: سلامی دوباره , شعر عاشقانه , شعر کوتاه ,

تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1391 | 8:46 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

نامه ی پدری مهربان(چارلی چاپلین) به دخترش برای زندگی کردن

    جرالدين دخترم، از تو دورم، ولي يک لحظه تصوير تو از ديدگانم دور نمي شود. اما تو کجايي؟

در پاريس روي صحنه ي تئاتر پر شکوه شانزه ليزه...

اين را مي دانم و چنان است که در اين سکوت شبانگاهي، آهنگ قدمهايت را مي شنوم.

شنيده ام نقش تو در اين نمايش پر شکوه، نقش آن دختر زيباي حاکمي است که اسير خان تاتار شده است.

    جرالدين، در نقش ستاره باش اما ...

(به ادامه مطلب بروید)    


برچسب‌ها: نامه ی چارلی چاپلین به دخترش , نامه چاپلین , نامه چارلی چاپلین به جرالدین ,

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 14 فروردين 1391 | 17:31 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

رازی برای رسیدن به خواسته ها:

این راز هر چیزی را که آرزو دارید به شما می دهد .

"شادی، سلامت و ثروت و ...". شما می توانید هر

چیزی که می خواهید داشته باشید یا انجام بدهید.

می تونید هرچیزی را که انتخاب می کنید،

داشته باشید...مهم نیست چقدر بزرگ باشه...

در چه خانه ای دوست دارید زندگی کنید؟؟ دوست دارید میلیونر باشید؟؟ چه چیزی را واقعا می خواهید ؟؟

مهم دانستن روش به کار گیری این رازه....

(بقیه در ادامه مطلب)



برچسب‌ها: کتاب راز , رازی برای رسیدن به خواسته ها , راز , قانون جاذبه , ,

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 14 فروردين 1391 | 17:4 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

اتفاقي عجيب در روند تاريخ

در ميان حوادث تاريخي گاه به مواردي برمي خوريم اعجاب آور و بهت آفرين. دو حادثه به فاصله صد سال از يکديگر اتفاق افتاده است اما وجوه تشابه ميان اين دو حادثه آنقدر زياد است که گويي کسي تمامي اين موارد اتفاقي و تصادفي را از قبل برنامه ريزي و هماهنگ کرده است. دو تن از روساي جمهور امريکا آبراهام لينکلن و جان اف کندي موضوع اين شگفتي شده اند.

اخيراً برخي کارشناسان بين زندگي و مرگ دو رئيس جمهور اسبق امريکا يعني «آبراهام لينکلن» و «جان اف کندي» وجوه تشابه فراواني پيدا کرده و بر آن انگشت گذاشته اند که شگفتي هر خواننده يي را برانگيخته است. نگاه کنيد؛

1- آبراهام لينکلن در سال 1846 به کنگره راه يافت و جان اف کندي در سال 1946.

2- لينکلن در سال 1860 به رياست جمهوري انتخاب شد و کندي در سال 1960.

3- هر دو رئيس جمهور به خصوص بر حقوق مدني تاکيد داشته اند.

4- هر دو رئيس جمهور پس از ورود به کاخ سفيد فرزندي را از دست دادند.

5- هر دو رئيس جمهور روز جمعه کشته شدند و هر دو هم به ضرب گلوله يي که به سرشان اصابت کرد.

6- منشي لينکلن، کندي نام داشت و منشي کندي، لينکلن.

7- هر دو به دست فردي از اهالي جنوب امريکا کشته شدند و هر دو هم جانشيني به نام «جانسون» داشتند؛ اندرو جانسون که جانشين لينکلن شد، در سال 1808 به دنيا آمده بود و ليندون جانسون که بر جاي کندي نشست، در سال 1908،

8- «جان ويلکس بوث» که لينکلن را به قتل رساند، متولد سال 1839 بود و «لي هاروي اوسوالد» که به زندگي کندي پايان داد متولد 1939،

9- هر دو قاتل اسمي سه بخشي داشتند و هر اسم از 15 حرف تشکيل شده بود.

10- لينکلن در تئاتري به نام «فورد» به قتل رسيد و کندي در اتومبيلي به نام لينکلن، ساخته شده در کارخانه «فورد»،

11- لينکلن در يک تئاتر کشته شد و قاتلش پس از فرار، خود را در انباري مخفي کرد. کندي از انباري هدف قرار گرفت و قاتلش پس از فرار در يک تئاتر پنهان شد.

12- «بوث» و «اوسوالد» هر دو پيش از آغاز محاکمه شان به قتل رسيدند.

13- و بالاخره اينکه لينکلن يک هفته پيش از مرگ خود در شهر «مونرو» در «مريلند» به سر مي برد و کندي اوقات خود را با هنرپيشه يي به نام «مريلين مونرو» مي گذراند.


برچسب‌ها: اتفاقي عجيب در روند تاريخ ,

تاريخ : دو شنبه 14 فروردين 1391 | 16:40 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

آخه من يه دخترم!!!!

مادرم يك چشم نداشت. در كودكي براثر حادثه يك چشمش را ازدست داده بود.

من كلاس سوم دبستان بودم و برادرم كلاس اول. براي من آنقدر قيافه مامان عادي شده بود كه در نقاشي هايم هم متوجه نقص عضو او نمي شدم و هميشه او را با دو چشم نقاشي مي كردم. فقط در اتوبوس يا ...

(بقیه داستان زیبا و جالب در ادامه مطلب)


برچسب‌ها: آخه من يه دخترم!!!! , جالبترین داستان , زیباترین داستان , عشق مادری ,

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 13 فروردين 1391 | 21:31 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند.
یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری ر...فتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد.
آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند.
وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!!!!!!


برچسب‌ها: اصولا ما ایرانیها , خاک تو سر آمریکائیها!!! ,

تاريخ : یک شنبه 13 فروردين 1391 | 21:11 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

روزی مردی به سفر می رود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه می شود که هتل به کامپیوتر مجهز است .

تصمیم می گیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را می نویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه می شود و بدون اینکه متوجه شود نامه را می فرستد .

در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر می رود تا ایمیل های خود را چک کند .

اما پس از خواندن اولین نامه غش می کند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش می رود و مادرش را بر نقش زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

گیرنده : همسر عزیزم

موضوع : من رسیدم

می دونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش آنها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا میاد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته .

من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا می بینمت .

امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای که چه قدر اینجا گرمه !!!

 
  

برچسب‌ها: نامه ای از دوزخ , طنز جالب , زیباترین طنز , زیباترین وبلاگ ,

تاريخ : یک شنبه 13 فروردين 1391 | 19:3 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

بیهوده چشم به در دوخته ای...

پشت در نیست کسـی

نـه صـدای قدمـی

نـه صـدای نفسـی

همه پنجره فریاد شده است

بر سـرم می کوبـد

" که نگاهت نگران غم کیست؟

به چه می اندیشـی؟

من نگفتم که به تنهایی خود عادت کن؟!!!"

شب تاریکـم

بر پنجـره آورده فشار

به خیـالم که تو خواهی آمد

چشـم از در نتوانم برداشت

پنجـره تلـخ و عبـوس

همـه فریـاد شده است

"بیهوده چشم به در دوخته ای...."



برچسب‌ها: شعر کوتاه , شعر عاشقانه , ,

تاريخ : یک شنبه 13 فروردين 1391 | 17:55 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

    می آیید خدآ شویم؟ می آیید خودآ شویم؟ می آیید به خود آییم؟ می آیید به خود آگاه شویم؟ می آیید خود را بشناسیم؟ می آیید به خود برسیم؟ می آیید به خدا برسیم؟

و گفته شده است که از خودشناسی به خداشناسی برسید.

    بیایید خدا شویم.

انسان بر روی این کره که در این کیهان شناور است احساس سختی دارد. اما اگر با این نگرش نگاه کند که اگر بر روی یک کره در یک بیکران غوطه ور باشی آیا صحیح است که فکر کنی بدون مشکل باشی؟

البته که مشکل فراوان خواهد بود در این بیکرانگی.

برای انسان های اولیه که درکی از این کیهان و تعاملات درون آن نداشتند و سخت بود که به چه چیزی متوسل شوند و چگونه مشکلات خود را حل کنند، هیچ ایرادی وارد نمی دانم.

شروع کردند به تحلیل های بسیار ذهنی.

زمانی گفتند ...

(به ادامه مطلب بروید)


برچسب‌ها: شناخت خود , خود شناسی , اشو , ,

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 12 فروردين 1391 | 12:7 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

پسری جوان که یکی از مریدان شیفته شیوانا بود، چندین سال نزد استاد درس معرفت و عشق می آموخت. شیوانا نام او را “ابر نیمه تمام” گذاشته بود و به احترام استاد بقیه شاگردان نیز او را به همین اسم صدا می زدند. روزی پسر نزد شیوانا آمد و گفت دلباخته دختر آشپز مدرسه شده است و نمی داند چگونه عشقش را ابراز کند!؟ شیوانا از “ابر نیمه تمام” پرسید:” چطور فهمیدی که عاشق شده ای؟!”

پسر گفت:” هرجا می روم به یاد او هستم. وقتی می بینمش نفسم می گیرد و ضربان قلبم تند می شود. در مجموع احساس خوبی نسبت به او دارم و بر این باورم که می توانم بقیه عمرم را در کنار او زندگی کنم!”

شیوانا گفت:” اما پدر او آشپز مدرسه است و دخترک نیز مجبور است به پدرش در کار آشپزی کمک کند. آیا تصور می کنی می توانی با کسی ازدواج کنی که برای بقیـه همکلاسی هایت غذا می پزد و ظرف های غذای آنها را تمیز می کند.”

“ابرنیمه تمام” کمی در خود فرو رفت و بعد گفت:” به این موضوع فکر نکرده بودم. خوب این نقطه ضعف مهمی است که باید در نظر می گرفتم.”

شیوانا تبسمی کرد و گفت:” پس بدان که عشق و احساس تو به این دختر هوسی زودگذر و التهابی گذرا بیش نیست و بی جهت خودت و او را بی حیثیت مکن!”

دو هفته بعد “ابر نیمه تمام” نزد شیوانا آمد و گفت که نمی تواند فکر دختر آشپز را از سر بیرون کند. هر جا می رود او را می بیند و به هر چه فکر می کند اول و آخر فکرش به او ختم می شود.” شیوانا تبسمی کرد و گفت:” اما دخترک نصف صورتش زخم دارد و دستانش به خاطر کار، ضخیم و کلفت شده است. به راستی بد نیست که همسر تو فردی چنین زشت و خشن باشد. آیا به زیبایی نه چندان زیاد او فکر کرده ای! شاید علت این که تا الان تردید کرده ای و قدم پیش نگذاشته ای همین کم بودن زیبایی او باشد؟!” پسر کمی در خود فرو رفت و گفت:” حق با شماست استاد! این دخترک کمی هم پیر است و چند سال دیگر شکسته می شود. آن وقت من باید با یک مادربزرگ تا آخر عمر سر کنم!”

شیوانا تبسمی کرد و گفت:” پس بدان که عشق و احساس تو به این دختر هوسی زودگذر است و التهابی گذرا بیش نیست پس بی جهت خودت و او را بی حیثیت مکن!”

پسرک راهش را کشید و رفت. یکی از شاگردان خطاب به شیوانا گفت که چرا بین عشق دو جوان شک و تردید می اندازید و مانع از جفت شدن آنها می شوید. شیوانا تبسمی کرد و پاسخ داد:” هوس لازمه جفت شدن دو نفر نیست. عشق لازم است و “ابر نیمه تمام” هنوز چیزهای دیگر را بیشتر از دختر آشپز دوست دارد.”

یک ماه بعد خبر رسید که “ابر نیمه تمام” بی اعتنا به شیوانا و اندرزهای او درس و مشق را رها کرده است و نزد دختر آشپز رفته و او را به همسری خود انتخاب کرده است و چون شغلی نداشته است در کنار پدر همسر خود به عنوان کمک آشپز استخدام شده است.

یکی از شاگردان نزد شیوانا آمد و در مقابل جمع به بدگویی “ابر نیمه تمام” پرداخت و گفت: ” این پسر حرمت استاد و مدرسه را زیر پا گذاشته است و به جای آموختن عشق و معرفت در حضور شما به سراغ آشپزی رفته است. جا دارد او را به خاطر این بی حرمتی به مرام عشق و معرفت از مدرسه بیرون کنید؟!”

شیوانا تبسمی کرد و گفت:”دیگر کسی حق ندارد به کمک آشپز جدید مدرسه “ابر نیمه تمام” بگوید. از این پس نام او “تمام آسمان” است. اگر من از این به بعد در مدرسه نبودم سوالات خود در مورد عشق و معرفت را از “تمام آسمان” بپرسید. همه این درس و معرفت برای این است که به مرحله و درک “تمام آسمان ” برسید. او اکنون معنای عملی و واقعی عشق را در رفتار و کردار خود نشان داده است.”


برچسب‌ها: داستان ابر نیمه تمام , داستان شیوانا , داستان اموزنده ,

تاريخ : شنبه 12 فروردين 1391 | 9:28 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

اگر لباس تنگ و چروک و بیریخت بپوشن :

در مورد پولداره : ایول عجب لباسی معلوم نیست از کجا خریده .... اصل مارک داره .... فکر کنم خودش از خارج خریده

در مورد بی پوله : عجب لباس جیغی .... احتمالا" بهش صدقه دادن شایدم دست دوم خریده

 

اگر مد خفن مدل هچل هفتی بزنن:

(به ادامه مطلب بروید)


برچسب‌ها: قضاوت مردم درباره پولدارها و پول ندار ها , طنز جالب ,

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 12 فروردين 1391 | 9:5 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |
تاريخ : شنبه 12 فروردين 1391 | 8:52 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

زود ازدواج کنیم یا دیر ؟

از بچگی به ما یاد داده ‌اند که ازدواج پیوندی ثابت و ماندگار بین دو نفر است که عمیقاً به هم متعهدهستند و می‌خواهند با هم زندگی نو بسازند ، اما از کی ؟!

آمار بالای طلاق سوالات زیادی مطرح می‌کند : آیا ازدواج به اندازه کافی جدی گرفته نمی‌شود ؟ آیا زوج‌ ها خیلی جوان ازدواج می‌کنند ؟

از بچگی به ما یاد داده ‌اند که ازدواج پیوندی ثابت و ماندگار بین دو نفر است که...

(بقیه در ادامه مطلب)


برچسب‌ها: زود ازدواج کنیم یا دیر ؟ ,

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 11 فروردين 1391 | 18:14 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |


اگر از آن دسته خانم هایی هستید که از آرایش کردن خسته شده اید ، ولی برایتان مهم است که باز هم زیبا به نظر برسید پس این مقاله را بخوانید تا با روش های طبیعی زیباسازی اعتماد به نفس خود را حفظ کنید:

(به ادامه مطلب بروید)


برچسب‌ها: روش های طبیعی زیباسازی به جای آرایش , جایگزین ارایش , ارایش طبیعی , ارایش و زیبایی ,

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 11 فروردين 1391 | 10:46 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

نام کتاب : تفکرات تنهایی
نویسنده : ژان ژاک روسو
حجم : 1469 کیلو بایت
دسته بندی : داستان

فرمت : djvu
صفحات : 186
رمز عبور : رمز عبور ندارد.
منبع : دانلود کتاب

 توضیحات : 

بار هم در این جهان تنها ماندم، نه برادری دارم نه قومی و نه دوستی که مرا بشناسد و یا از من یاد کند با این ترتیب در این اجتماع غیر از خودم کسی را ندارم. مردی که محبوب همه کس بود و افراد اجتماع را مانند خودش دوست داشت از طرف همان اجتماع رانده شد. آنها در عالم کینه و حسد نقشه کشیدند که چه نوع شکنجه در روح حساس من بیشتر اثر دارد و باتق=فاق ارائ تمام روابطی که مرا با دنیای خارج مربوط می ساخت قطع نمودند...

 

دانلود کنید :

موضوعات مرتبط: سرزمین دانلود ، ،
برچسب‌ها: دانلود کتاب تفکرات تنهایی , دانلود رایگان کتاب تفکرات تنهایی , دانلود کتاب الکترونیکی تفکرات تنهایی , دانلود کتاب pdf تفکرات تنهایی , دانلود کتاب تفکرات تنهایی با لینک مستقیم , دانلود کتب تفکرات تنهایی فارسی , دانلود کتاب جدید تفکرات تنهایی , دانلود رایگان کتاب فارسی تفکرات تنهایی ,

تاريخ : جمعه 11 فروردين 1391 | 10:24 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

چرا آخه چرا ؟!

چرا راننده ها زیر بارون دلشون فقط برای زنها می سوزه؟

چرا استادها به دخترها بهتر نمره میدن؟

چرا بارون میاد، ترافیک میشه؟

چرا تو خونه
۴٠متری ال سی دی ۵٢ اینچی میذارن؟

چرا به هرکی مسن تره...

(بقیه در ادامه مطلب)

 

 

 


موضوعات مرتبط: اینجا ایران است ، ،
برچسب‌ها: چرا آخه چرا ؟! ,

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391 | 22:19 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

صفحه قبل 1 ... 17 18 19 20 21 ... 36 صفحه بعد

.: Weblog Themes By VatanSkin :.