توی سنگر دراز کسیده بود.پروانه ای بال زد و روی مگسک نشست.
زل زد به پروانه و یادش رفت شلیک کند.
پشت کامپیوتر نشسته بود.پروانه ای روی مانیتور نشست.
خیره شد به پروانه و یادش افتاد زمانی عاشق بوده است.
روی نیمکت پارک نشسته بود.پروانه ای روی دسته ی عصایش نشسته بود.
یادش رفت پیر شده بلند شد و دنبال پروانه دوید.
نظرات شما عزیزان:
این هم یه آه بلند و طولانی البته به بلندای پرواز پروانه واسه مطلب پروانه!!!!!!!!!!!!
[ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:یاد من باشد,گذر عمر,داستانک,سنگر,پروانه,داستان من,جالب و خواندنی,شب شعر,کلاسیک, ] [ 17:18 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[