چهار قانون زندگی
پیرمردی بود که احساس می کرد عمرش به سر رسیده است. بنابراین فرزندانش را صدا کرد و به آنها گفت:
«من از دارایی دنیا چیزی ندارم که به شما بدهم، اما چهار قانون از قوانین زندگی را برایتان می گویم:
اول: هرگز از چیزی که دیگران می گویند نترسید. آنها فقط در ترس ها و تخیل شما وجود دارند. کاری که خودتان می کنید مهم است. اگر در وجدانتان به درستی کارتان اعتقاد دارید، بدانید در حضور خدا هستید و به خود بگویید: بگذار هرچه می خواهند بگویند!
دوم: به دنبال چیزهای مادی نباشید.گرچه به نظرتان می رسد که شما صاحب مادیات می شوید، اما این مادیات هستند که صاحب شما می شوند. هرچه بیش تر داشته باشید، آزادی شما کم تر است. هرگز آزادی خود را تسلیم نکنید و همیشه از زندگی چنان که هست و پیش می آید لذت ببرید.
سوم: چیزهای جدی را آسان بگیرید و چیزهای آسان را جدی.
چهارم: هر اندازه که می توانید بخندید. بدانید در هر کس موضوع خنده آوری هست، اما پیش از هر کس به خودتان بخندید.»
نظرات شما عزیزان:
حالا درمورد این مطلبم این حرکت مناسبه:
=D D
میگما تولدتون بمونه حالا با اجازتون
قضیه ی پدری که چند تا چوب به پسراش می ده و می گه یکی یکی بشکنن ، که این کارو می کنن ...
بعد یه دسته چوب می ده ، می گه حالا بشکنید ؛ اولی و دومی نمی تونن
پدره هم خودشو آماده نصیحت کردن برای اتحاد و وحدت می کنه که پسر سوم؛
با یه اره برقی وارد می شه و تمام دسته چوبو باهم قطع می کنه ....!!!!!
نتیجه این که :
علم و تکنولوژی ، چیز خوبیه و خیلی به آدم قدرت می ده !!! این طور نیست جناب شیمی دان بزرگ تازه متولد شده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟
و شاید لاوازیه ی آینده!!!!!!!!!!!!!
و این تجربه بهترین میراث است دیگر نه؟؟
شرمنده از اینکه دیر امدم اما اپ شدم
منتظرتونم راستی لینک شدید ممنون
[ جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:چهار قانون زندگی, ] [ 20:20 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[