شرح عشـــــــــــق

کلبـــــــــه تنهـــــــــــــــــایی!!!

(درانتهای نگاهت کلبه ای برای خویش خواهم ساخت تا مبادا در لحظات تنهایی ات با خود بگویی از دل برود هر آنکه از دیده برفت.)(هر گونه کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.)

شرح عشـــــــــــق


شرح یک زندگی...

از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به این دنیا نمی رسید

از همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریه‌ای کردم که فهمید جواب «های»، «هوی» است.

هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شکستم بدهد، پی‌درپی شیر میخوردم و به درد دلم توجه نمی کردم!

این شد که وقتی رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهای خودم بلندتر بودم و همه ازم حساب می‌بردند.

هیچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد که برم پای تخته زنگ می‌خورد.

هر صفحه‌ای از کتاب را که باز می کردم، جواب سوالی بود که معلمم از من می‌پرسید.

این بود که سال سوم، چهارم دبیرستان که بودم، معلمم که من را نابغه می‌دانست منو فرستاد المپیاد ریاضی!

تو المپیاد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود و یکی از ورقه‌ها بی اسم بود، منم گفتم اسممو یادم رفته بنویسم!

بدون کنکور وارد دانشگاه شدم هنوز یک ترم نگذشته بود که توی راهروی دانشگاه یه دسته عینک پیدا کردم،

اومدم بشکنمش که خانمی سراسیمه خودش را به من رسوند و از این که دسته عینکش رو پیدا کرده

بودم حسابی تشکر کرد و گفت: نیازی به صاف کردنش نیست زحمت نکشید این شد که هر وقت

چیزی از زمین برمی‌داشتم، یهو جلوم سبز می شد و از این که گمشده‌اش را پیدا کرده بودم حسابی تشکر می کرد.

بعدا توی دانشگاه پیچید: دختر رئیس دانشگاه، عاشق ناجی‌اش شده، تازه فهمیدم که اون دختر کیه و اون ناجی کیه!

یک روز که برای روز معلم برای یکی از استادام گل برده بودم یکی از بچه‌ها دسته گلم رو از پنجره شوت کرد بیرون،

منم سرک کشیدم ببینم کجاست که دیدم افتاده تو بغل اون دختره!

خلاصه این شد ماجری خواستگاری ما

و الان هم استاد شمام! کسی سوالی نداره!؟



نظرات شما عزیزان:

یه عاشق ساده
ساعت0:12---4 فروردين 1391
جالب بود یعنی ادم میتونه این همه شانس داشته باشه

sade
ساعت18:44---26 اسفند 1390

eyval
montazeretim


هانیه
ساعت18:32---26 اسفند 1390


هانیه
ساعت17:43---26 اسفند 1390
وااااااااااااااااای عکس رو
نه دیگه جای سوال نمیمونه!


nazanin
ساعت17:31---26 اسفند 1390


nazanin
ساعت17:30---26 اسفند 1390
خداوندا: براي دوستانم دعا ميكنم :
در این آخرین روزهای سال دلشان را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو دهي که هر جا تردیدی هست ایمان ،زخمی هست مرهم ، نومیدی هست امید و هرجا نفرتی هست عشق جای آن را فرا گیرد.
ممنون که به ما سر میزنید منتظر حضور گرمتون هستیم.
nazanin


مهدی احمدیان
ساعت17:18---26 اسفند 1390
سلام وبلاگ خوبی داری من وبلاگ تو رو لینک کردم توهم به من سر بزن اگه خوشت اومد من رو با عنوان جالب لینک کن.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:شرح عشق,شرح یک زندگی,داستان زندگی,زندگی من,استاد نمونه, ] [ 16:34 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]

[ ]