شادی عشــــــــــق

کلبـــــــــه تنهـــــــــــــــــایی!!!

(درانتهای نگاهت کلبه ای برای خویش خواهم ساخت تا مبادا در لحظات تنهایی ات با خود بگویی از دل برود هر آنکه از دیده برفت.)(هر گونه کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.)

شادی عشــــــــــق

شادی در تنهایی نیست

ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود . شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج ، نیمه های شب صدای فریاد و ناله شنید برخاست و از خانه بیرون آمد صدای فریاد و ناله های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می رسید . مبهوت فریاد ها و ناله ها بود که شبان دست بر شانه اش گذاشت و گفت : این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده ، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شبها ناله هایش را می شنویم . چون در بین ما نیست همین فریاد ها به ما می گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می شویم . که نفس می کشد . ناصر خسرو گفت می خواهم به پیش آن مرد روم . مرد گفت بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد . ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود .

مرد به آن دو گفت از جان من چه می خواهید ؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم .

ناصر خسرو گفت : من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده ، اگر عاشقی همراه من شو . چون در سفر گمشده خویش را باز یابی . دیدن آدمهای جدید و زندگی های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت . در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود . چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم .

چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود . سالها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش باز گشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت .

اندیشمند یگانه سرزمینمان ارد بزرگ می گوید :

"سنگینی یادهای سیاه را

با تنهایی دو چندان می کنی

به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو

لبخند آدمیان اندیشه های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود . "

شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانه ایی بسازند ، و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند





نظرات شما عزیزان:

غریبه دیروز،اشنا امروز،از یاد رفته فرداهایت...
ساعت20:26---25 اسفند 1390
هیچ چیز بیشتر و بدتر از این مغز استخوان آدمو نمی سوزونه که:
اطرافیانت بهت بگن:
اگه ...دوستت داشت نمیرفت...

آپم...


هانیه
ساعت17:25---24 اسفند 1390
آره دیگه
صد دفعه گفتم بیاین جهانگرد شین


شقايق
ساعت16:32---24 اسفند 1390
✿ツ مـهـربـانـی تـا کـِی؟

بـگـذار "سخـت باشم و سـرد "

بـاران کـه بـاریـد

چتــر بگـیـرم و چکـمــه...

خـورشـید کـه تـابـیـد

پـنـجـره ببـندم و تـاریــک...

اشـک کـه آمـد

دستـمـالـی بـردارم و خـشـک...

دل کـه رفــت

نـیـشخـنـدی بـزنــم و سـوت...✿ツ


almas irany
ساعت9:42---24 اسفند 1390
سلام کلبه ات پر رونق باد
هر گاه احساس تنهایی کردی به وبلاگ
انجمن ضد زنان شلوغ
بیا و نظر بده مثل من


H.A
ساعت9:28---24 اسفند 1390
سلام جالب بود دوست داشتی به من هم سر بزن اگه مایل به تبادل لینک بودی به من خبر بده

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:شادی عشق,شادی در تنهایی نیست,سفر ناصر خسرو,داستان تنهایی,ناصر خسرو قبادیانی,داستان ناصر خسرو,, ] [ 9:7 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]

[ ]