داشتم می رفتم که با همه چیزخداحافظی کنم .
داشتم می رفتم تا از این دنیا با تمام نیرنگ ها بدیهاو پستی هایش فرار کنم .
گمان نمی کردم چشمی در جستجوی من باشد . در راهی بودم که
از انتهایش خبر نداشتم و هر چه بیشتر پیش می رفتم .
بیشتر رنج می بردم
از همه چیز دل بریده بودم .در انتظار مردن لحظه ها را سپری
می کردم
دیگر حتی افتادن برگ درختان هم مرا ناراحت نمی کرد .
دلم از سنگ شده بود وجودم سرد سرد . تنها برای خاک زنده بودم .
من در نظر درختان ، گلها و زلالی چشمه ها مرده بودم . من با زندگی
لج کرده بودم و زندگی هم به عکس العملهای من می خندید .
حاضر نبودم که ببینم در زندگی شکست خورده ام .
تمام حرفها و اشکهایم را پشت غرورم پنهان کرده بودم .
نمی خواستم که کسی برایم گریه کند . من تصور می کردم راهی برای
بازگشت وجود ندارد .
از سراسر وجودم غرور می جوشید ، که از بازگشتم خودداری می کردم .
تا اینکه درراه بوی گلی نظرم را جلب کرد .
باد موسیقی زندگی را می نواخت و من با گلها می رقصیدم .
دیگر واژه زندگی برایم زیبا بود.
و حالا زنده ام که زندگی کنم و با شما دوستان باشم........
نظرات شما عزیزان:
موفق باشید.
یا حق.
[ سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:بوی عشق,رمانتیک ترین,جملات عاشقانه,زیباترین وبلاگ, ] [ 23:21 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[