قوانین من !!!

۱-

وقتی اشتباهی را در سن بالا انجام می دهی خودت را سرزنش می کنی

من که سنی ازم گذشته چرا؟ ولی خودت را سرزنش نکن

زیرا وقتی بزرگتر می شوی لزوما داناتر نخواهی شد ...

این را به یاد داشته باش

۲-

اگر بپذیری که گذشته ها گذشته و تأسف و افسوس خوردن دردی را دوا نمی کند از حال راضی خواهی بود ...

مگر می توان زمان را به عقب بازگرداند؟

این که بگویی کاش این کار را انجام نداده بودم مشکلی را حل نخواهد کرد .

۳-

اجتماعی بودن ، مهربانی و گذراندن روز بدون رنجاندن دیگران

بسیار با ارزش تر از داشتن مدرن ترین فن آوری است .

یادت باشه اونا فقط ابزاری هستند برای شاد کردن تو ..

شادی رو می توان در چیزهای راحت تری جستجو کرد

۴-(به ادامه مطلب بروید....)


برچسب‌ها: قوانین عشق , قانون من , یک قانون , نکته خواندنی , قوانین من , قانون زندگی ,

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 17 اسفند 1390 | 12:50 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ۵ ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو هر سال محرم حسینیه راه بندازی؛

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛

فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛ فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و هنوز ونیز و برج ایفل رو ندیده باشی؛

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو

نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛

فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛

فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و هابیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛


برچسب‌ها: فقر عشق , فقر , فقرا , فقیر , معنی فقر , فقر چیست , نکته های جالب , خواندنی , ,

تاريخ : چهار شنبه 17 اسفند 1390 | 12:0 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

سلام ای عزیز دیروز و ای مهربان امروز

نمی دانم فرداها تو راچه خطاب کنم

از من نامه ای خواستی

برایت می نویسم که اینجا چند صباحی بیشتر از عمر تمدن نمی گذرد

برایت از عشق بگویم

مردم این سرزمین هنوز وابستگی نیلوفر را به آب کشف نکرده اند

واز جبر جاذبه ماه و زمین باهم نوسان مهر دارند

اینجا هزار فرسنگ دورتر از قلب زندگی،خارج از نبض عشق

بر قله قاف نشسته ام ،آسمان آبستن ستاره است

اینجا همه چیز تهی از هیجان و تجمل رنگ شفق است

فقط گاهی در نگاه کرکس ها،هیجان شکار می نشیند

اینجا همه چیز تهی از ردپای فرشتگان است

اما برای دلخوشی تو می نویسم که بهشت است

با ملائکی که چشمشان گوهر دل است

نوش و نواییست دلکش

باید مهربان برایت بنویسم که نرنجد دلت از سختی روزگارم

عزیز روزهای دیروزین بی توهمه چیز نامهربان است

اما برایت می گویم اگر شجاعت کنم لانه کرکس ها را  در هم میزنم.



برچسب‌ها: نامه عشق , ردپای فرشتگان , قله قاف , شعر شب , عمر تمدن , وابستگی , شاعر کوچه ها ,

تاريخ : چهار شنبه 17 اسفند 1390 | 9:38 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!
دکتر گفت: می بینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن !





برچسب‌ها: آزار عشق , ازار و اذیت , عصبانیت , دوای درد , زناشویی , دکتر روانشناس , چای سبز , قرقره کردن , زبان ,

تاريخ : چهار شنبه 17 اسفند 1390 | 7:11 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟

از کجا وز که خبر آوردی ؟

خوش خبر باشی ، اما ،‌اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک

در دل من همه کورند و کرند

دست بردار ازین در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو ، دروغ که فریبی تو. ، فریب

قاصدک  هان ، ولی آخر ای وای

راستی آیا رفتی با باد ؟

با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای

راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟

مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟

در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟ 

قاصدک 

ابرهای همه عالم شب و روز 

در دلم می گریند...


برچسب‌ها: قاصدک , قاصد , اخوان ثالث , ماث , شعر عاشقانه , زیباترین جملات عاشقانه رمانتیک کاربردی ,

تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1390 | 21:58 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |
تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1390 | 16:56 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

دانستنی های بامزه:

جویدن آدامس هنگام خرد کردن پیاز مانع از اشک ریزی شما می شود.

ـ اثر لب و زبان هر کس همانند اثر انگشت آن منحصر به فرد است.

ـ رشد کودک در بهار بیشتر است.

ـ ۸ دقیقه و ۱۷ ثانیه طول می کشد تا نور خورشید به زمین برسد.

ـ ظروف پلاستیکی تقریباً ۵۰۰۰۰سال در برابر تجزیه مقاومند.

ـ تنها قسمتی از بدن که خون ندارد....

(بقیه دانستنی های جالب در ادامه مطلب)



برچسب‌ها: دانستنی ها , دانستنی عشق , دانستنی جالب , دانستن , می دانم , ایا میدانید ,

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1390 | 16:40 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

مردم چه می گویند ؟!

 

می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛ پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! مادرم گفت: چرا؟ پدر بزرگم گفت: مردم چه

می گویند؟!

 

می خواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه ی سر کوچه ی مان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟ مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!

 

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت:  ....

(به ادامه مطلب بروید)


برچسب‌ها: حرف مردم , نظر مردم , مردم چه می گویند , طنز جالب , ,

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1390 | 8:54 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

“دوشیزه غم”! آیا وکیلم که شما را

“شادی” کنم تا هی نگریانید ما را؟!

آیا وکیلم من که زیر پلک هایم

یکسان کنم وضعیت آب و هوا را؟

در هر دو “قطب” چشم خود، یک بار دیگر

جاری کنم ، آب و هوای “استوا” را ؟

من خسته هستم ، خسته هستم ، خسته هستم!

( می فهمی آیا معنی این جمله ها را؟)

چون پا به پایت سالها گشتم تو حالا

مهر قبولم می کنی این “رد” پا را؟!

 

این بار می پرسم برای بار آخر

“دوشیزه غم ” آیا وکیلم که شما را؟!




برچسب‌ها: دوشیزه , دوشیزه عشق , وکیلم , بهترین ها , اموزنده ترین , شعر من ,

تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1390 | 8:30 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

از روی بد شانسی است یا خوش شانسی؟
در روزگاری کهن پیرمردی روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت.
روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند:
عجب شانس بدی آوردی که اسب فرار کرد!
روستا زاده پیر در جواب گفت:
از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام؟
و همسایه ها با تعجب گفتند: خب معلومه که این از بد شانسی است!
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت.
این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت.
پیرمرد بار دیگر گفت: از کجا می دانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام؟
فردای آنروز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسبهای وحشی زمین خورد و پایش شکست.
همسایه ها بار دیگر آمدند:
عجب شانس بدی.
کشاورز پیر گفت: از کجا می دانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام؟
چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند: خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد کودن!
چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدن و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمین دور دستی با خود بردند. پسر کشاورزپیر بخاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد.
همسایه ها برای تبریک به خانه پیرمرد آمدند:
عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد”

و کشاورز پیر گفت: “از کجا می دانید که .؟
نتیجه :
همیشه زمان ثابت می کند که بسیاری از رویدادها را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود می پنداشته صلاح و خیرمان بوده و آ ن مسائل، نعمات و فرصتهای بوده که زندگی به ما اهدا کرده است ….
چه بسا چیزی را شما دوست ندارید و درحقیقت خیرشما در آن بوده وچه بسا چیزی را دوست دارید و در واقع برای شما شر است خداوند داناست و شما نمی دانید .

داستان ها و حکایات و سخنان اشو :به (وبلاگ یادداشت های یک دیوانه) مراجعه کنید



برچسب‌ها: خوشانسی , بد شانسی , اشو , سخنان , اشو , ترجمه اشو , داستان اشو , راز اشو , ,

تاريخ : دو شنبه 15 اسفند 1390 | 17:23 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

آزمون روانشناسی

شخصیت شما

تست سوپ :

____________________________________

روانشناسان معتقدند نحوه سوپ خوردن شما می‌تواند اطلاعاتی را در مورد شخصیت شما بیان کند. برای انجام این آزمون، یکی از گزینه‌های زیر را که با سبک معمولی سوپ خوردن شما بهتر تطبیق دارد انتخاب کنید:

 

الف – من با قاشق بزرگ سوپ می‌خورم.

ب – من با قاشق کوچک سوپ می‌خورم.

ج – من از توی لیوان دسته‌دار، سوپ را سر می‌کشم.

د – من از توی کاسه، سوپ را سر می‌کشم.

 

___________________________________________

 

انتخاب شما و تفسیر نتایج:

 

-

-

-

( برای دیدن جواب تست به ادامه مطلب بروید)

 



برچسب‌ها: تست , تست سوپ , تست روانشناسی , ازمون روانشناسی , , ازمون خودشناسی , ازمون جالب ,

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 15 اسفند 1390 | 17:8 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

دیشب کسی مزاحم خواب شما نبود؟

آیا زنی غریبه در این کوچه‌ها نبود؟

آن دختری که چند شب پیش دیده‌اید

دمپایی‌اش -تو را به خدا- تا به تا نبود؟

یک چادر سیاه ِ کشی روی سر نداشت؟

سر به هوا و ساده و بی‌دست و پا نبود؟

یک هفته پیش گم شده آقا و من چقدر

گشتم ولی نشانی از او هیچ‌جا نبود

زنبیل داشت، در صف نان ایستاده‌بود

یک مشت پول خُرد نه آقا! گدا نبود!

یک خرده گیج بود ولی نه فرار نه

اصلاً به فکر حادثه و ماجرا نبود

عکسش؟ درست شکل خودم بودمثل من

هم اسم من و لحظه‌ای از من جدا نبود

یک دختر دهاتی و تنها که لهجه‌اش

شیرین و ساده بود ولی مثل ما نبود

آقا مرا دقیق ببین! این نگاه خیس

یا آن قیافه در نظرت آشنا نبود؟

دیشب صدای گریه‌ی یک زن شبیه من

در پشت در مزاحم خواب شما نبود؟

 


برچسب‌ها: مزاحم , زنی غریبه , دهاتی , متن زیبا , شعر جالب , جالبترین , زیبایی ها ,

تاريخ : دو شنبه 15 اسفند 1390 | 13:0 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

ابن سیرین را خبر کن !

 

روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام

بسکه خود را در دل آیینه غمگین دیده ام

مو سپیدم مو سپیدم موسپیدم مو سپید

گرگ باران دیده هستم، برف سنگین دیده ام

آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد

حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام؟

آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند

یادم آمد، من تورا روز نخستین دیده ام

بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود

ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام.

 


برچسب‌ها: ابن سیرین , تعبیر عشق , تعبیر خواب , شیرین , بیستون , گرگ باران دیده , مو سپید ,

تاريخ : یک شنبه 14 اسفند 1390 | 19:22 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

برای تو که خود می دانی کیستی و چرا ...

 

آتشی که شوق زندگی را در دروازه های قلبم

فروزان کرد

چه زود خاکستر شد!

و خنديدم به روزی که عشق مرد ،

رفاقت مرد ،‌

و جای خاليش رو قدر نشناسی

گرفت و تنها جوابم اين بود که :

ميخواستی نکنی!!



برچسب‌ها: خاکستر عشق , شعر عاشقانه , قشنگترین ها , جملات خفن , رمانتیک ترین ,

تاريخ : یک شنبه 14 اسفند 1390 | 7:52 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |





دانستنی های جالب درباره زن ها

یک زن هرگز از ابراز عشقهای مرد زندگیش خسته نخواهد شد . به زبان آوردن دوستت دارم موجب می شود که زن به عشق واقعی مرد زندگیش پی ببرد و آن را احساس کند .

-
یک زن به دریافت عاشقانه چند شاخه گل ، هدایای کوچک و ابراز عشقهای بی اختیار ، عشق می ورزد .

-
زمانی که مردی به زنی چند شاخه گل تقدیم می کند  ....

(به ادامه مطلب بروید)


برچسب‌ها: دانستنی های جالب درباره زن ها , زنان , خانم ها , ویزگی زن ها , زن خوب , زنان مریخی , زیباترین ها ,

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 14 اسفند 1390 | 7:18 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

علت چشم چرانی در مردان چیست؟

بررسی تنوع طلبی جنسی
با وجود اینکه ارضاء جنسی در اوج لذت جنسی صورت می پذیرد اما متاسفانه اکثر افراد در رابطه زناشویی با شریک خود نمی توانند این اوج را به حد کفایت برسانند و به بیان دیگر به طور ناقص ارضاء می شوند، لازمه ی ارضاء شدن به صورت کامل آن است که دو طرف پیش از برقراری رابطه ی جسمانی، رابطه ی عاطفی را تجربه کرده باشند.


بیش از ۶۰ درصد افراد در اکثر موارد به طور ناقص ارضاء می شوند، اما ....

(بقیه در ادامه مطلب)



برچسب‌ها: چشم چرانی , چشم چرانی در مردان , مشکل مردان , چشم چرونی , چشم بد , زیباترین ها ,

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 13 اسفند 1390 | 21:10 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

من گنهكارم...

آري...

جرم من هم عاشقي ست

آري اما...!!!

آنكه آدم هست و عاشق نيست ، كيست؟

زندگي بي عشق

اگر باشد!

همان جان كندن است...

دم به دم جان كندن اي دل

كار دشواريست ، نيست؟


برچسب‌ها: گنهکار , من گنهکارم , شعر , زیباترین اشعار , زیباترین شعر عاشقانه , شعر زیبا , زیباترین وبلاگ ,

تاريخ : شنبه 13 اسفند 1390 | 16:2 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

قبل از ازدواج

 

 مرد: آره، ديگه نميتونم بيش از اين منتظر بمونم.

زن: ميخواهى من از پيشت برم؟

مرد: نه! فكرش را هم نكن.

زن: منو دوست داري؟

مرد: البته!

زن: آيا تا حالا به من خيانت كردي؟

مرد: نه! چرا چنين سوالى ميكني؟

زن: منو مسافرت ميبري؟

مرد: مرتب!

زن: آيا منو ميزني؟

مرد: به هيچ وجه! من از اين آدما نيستم!

زن: ميتونم بهت اعتماد كنم؟

 

 بعد از ازدواج

همين متن را اين دفعه از پائين به بالا بخوون.

 


برچسب‌ها: ازدواج عشق , ازدواج عاشقانه , ارزوی ازدواج , نکته ازدواج , زیباترین وبلاگ , ,

تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390 | 21:17 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

مردی در خیابان شکم درد سختی گرفته بود و نیاز فوری داشت که خودش را تخلیه کند. خودش را دربرابر ساختمان سفید مدرنی یافت که برای این منظور برپا شده بود. وقتی وارد ساختمان شد، خودش را در برابر دو در دید که روی یکی نوشته بود، "مردانه" و روی دیگری نوشته بود "زنانه". طبیعتاً وارد دری شد که رویش نوشته بود "مردانه".

خودش را در داخل اتاقی یافت که دو در داشت. روی یک در نوشته شده بود: "بالای بیست و یک سال" و روی دیگری نوشته شده بود "زیر بیست و یک سال." چون پنجاه و دوساله بود وارد دری شد که نوشته بود: "بالای بیست و یک سال."

خودش را داخل اتاقی دیگر یافت که دو در داشت. روی یکی نوشته شده بود: "مشکل اضطراری" و روی در دیگر نوشته شده بود: " تخلیه‌ی جزیی".

از آنجا که تا اینجا دردش شکمش دوبرابر شده بود، بی درنگ از دری عبور کرد که نوشته شده بود: "مشکل اضطراری" بازهم خودش را داخل اتاقی یافت که دو در داشت. روی یکی نوشته شده بود: "ناباوران و بی خدایان" و روی در دیگر نوشته شده بود: "مومنین و مذهبیون." چون خدا را باور داشت، وارد دری شد که مختص مردم مذهبی بود. و ناگهان خودش را در خیابان یافت!


برچسب‌ها: مذهب عشق , داستان جالب , داستان عاشقانه , حکایت , زیباترین وبلاگ , عاشقانه , ,

تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390 | 15:32 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

كودکي با پاهاي برهنه بر روي برفها ايستاده بود و به ويترين فروشگاهي نگاه مي کرد زني در حال عبور او را ديد . او را به داخل فروشگاه برد و برايش لباس و کفش خريد و گفت: مواظب خودت باش کودک پرسيد: ببخشيد خانم شما خدا هستيد؟ زن لبخند زد و پاسخ داد:نه "من فقط يکي از بنده هاي خدا هستم " کودک گفت:مي دانستم" با او نسبت داريد "


برچسب‌ها: خدای عشق , داستان , حکایت زیبا , زیباترین وبلاگ , عاشقانه , داستان جالب ,

تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390 | 10:55 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

حجم بی انتهای تنهایی
 

من در ایینه رخ خود دیدم

و به تو حق دادم

آه می بینم ، می بینم

تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی

من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم

چه امید عبثی

من چه دارم که تو را در خور ؟

هیچ

من چه دارم که سزاوار تو ؟

هیچ
تو همه هستی من ، هستی من

تو همه زندگی من هستی

تو چه داری ؟

همه چیز

تو چه کم داری ؟ هیچ



برچسب‌ها: حجم عشق , حمید مصدق , حجم بی انتهای تنهایی , زیباترین وبلاگ , شعرعاشقانه , اشعار زیبا ,

تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390 | 9:55 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

قبل از اینکه ادامه رو بخونی یکی از سازهای زیر رو انتخاب کن:

سنتور.....گیتار..... پیانو....سه تار....ارگ....ویلون.....دف... آکاردئون...شیپور

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
سنتور:
رفتار شما بسیار دلنشین است اما گاهی دیگران را از خود می رنجانید و این به دلیل شرایطی است که برای شما به وجود می آید. همیشه فکر می کنید که دیگران شما را درک نمی کنند اما این قضاوت در برخی موارد اشتباه است.یک نکته ی مهم دیگر این است که برای رسیدن به مقصد باید صبر پیشه کنید و جالب تر آن که خود نسبت به این موضوع آگاه هستید.

  
  
گیتار :
به اصطلاح شما فردی سرزنده و فعال هستید.در ارتباط خود با دیگران به دنبال واژه های درشت نمی گردید. شاید گاهی برای صحبت کردن از احساسات خود دچار مشکل می شوید ولی سعی کنید تا از آنچه هستید راحتتر باشید.کلام شما ساده اما دلنشین است و یکی از ویژگیهای شما آن است که اگر کسی را دوست بدارید نمی توانید به راحتی او را فراموش کنید. روابط اجتماعی مناسبی دارید و به شب های پر ستاره علاقه مندید.   پیانو:
شما شخصیت آرامی دارید.تفکر منحصر به فرد شما، شما را از دیگران متمایز می کند.آرزوهای شما یا خیلی دور هستند یا خیلی نزدیک وبین این دو ستاره ای از آرزو برای شما چنان نمی درخشد که نظر شما را جلب کند. تخیل زیبایتان توانایی آنرا دارد تا به حقیقتی دست یافتنی و ملموس تبدیل شود حتی اگر دیگران آن را تأیید نکنند.
   
سه تار:
اندیشه های عارفانه ای دارید.به آینده بسیار می اندیشید وآن چه در اطراف شما می گذرد برای شخصیت شما اهمیت کمتری دارد.در اثبات حسن نیت خود سعی و تلاش می کنید ودر بعضی مواقع دست از آن برمی دارید. انسان مستعدی هستید و این به آن معناست که با کمی تلاش می توانید به قله های دست نیافتنی، برسید.البته بسیار خیال پرداز نیستید و دنیای ذهنی شما یک دنیای دست یافتنی است.
   
ارگ:
شما یک فرد کاملا״ احساساتی هستید.با آنکه در بعضی مواقع آنرا بروز نمی دهید اما به این فکر می کنید که آیا کسی که دوستش دارید نیز به شما می اندیشد؟ بدانید که او نیز شما را تا حد امکان دوست دارد.حس و نوع عشق شما از عشق های صادقانه است که شاید برای کمتر کسی اتفاق بیفتد
 
ویلون:
شما فردی بسیار زیرک و باهوش هستید و متوجه نکاتی می شوید که دیگران از آنها غافلند. به زبان ساده یعنی مو را از ماست می کشید .باید در مسیر زندگی خود پا پیش بگذارید تا بتوانید موفق شوید و قبل از انجام هر کاری درباره ی آن بیندیشید تا موقعیت های خوب را شکار کنید. غرور شما قسمتی از شخصیت شماست پس نه به راحتی آنرا زیر پا بگذارید و نه آنرا سر سختانه برای خود حفظ کنید.خوشبختی شما در گرو استفاده ی به موقع از لحظه هاست، لحظه و زمان را از دست ندهید.
   
دف:
از ارتباط با خداوند لذت می برید و این امر نشأت گرفته از اندیشه های عارفانه ی شماست . در ذهن و افکار خود به سیر و سفر می پردازید و این سفر نه به معنای سفر از شهری به شهر دیگر، بلکه از عالمی به عالم دیگر است. شما دوست دارید که در آن عالم لحظاتی را سپری کنید، در آنجا بغض خود را بشکنید و خالصانه با خدای خود حرف بزنید. شاید فکر می کنید خدا شما را فراموش کرده است اما خدا بندگانش را هرگز فراموش نمی کند.
   
آکاردئون:
وجود شما سراسر از عشق است و شما عاشق دوست داشتن هستید.آنچه که شما گم کرده اید و به جستجوی آن می پردازید درون شما وجود دارد.به اطراف خود بیشتر توجه کنید، گم کرده ی شما بسیار نزدیک به شماست، سعی کنید مهار زندگی خود را در دست داشته باشید تا آن را بیشتر رام کنید.
   
شیپور :
شما یک انسان خوش نشین هستید. دیگران فکر می کنند به راحتی می توانند به درون شما پی ببرند اما به واقع خلاف این موضوع است. با آنکه به طور غیر مستقیم در حل مسائل خود از دیگران کمک می گیرید اما سعی کنید تا از اندیشه های دیگران نیز به طور مستقیم بیشتر استفاده کنید.
 

 

برچسب‌ها: شخصیت عشق , روانشناسی , خودشناسی , زیباترین وبلاگ , جملات عاشقانه , تصاویر زیبا , عکس ,

تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390 | 9:2 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

اگر کمی زودتر...
با اینکه رشته‌اش ادبیات بود، هر روز سری به دانشکده تاریخ می‌زد. همه دوستانش متوجه این رفتار او شده‌بودند. اگر یک روز او را نمی‌دید زلزله‌ای در افکارش رخ می‌داد؛ اما امروز با روزهای دیگر متفاوت بود. می‌خواست حرف بزند. می‌خواست بگوید که چقدر دوستش دارد. تصمیم داشت دیگر برای همیشه خود را از این آشفتگی نجات دهد. شاخه گلی خرید و مثل همیشه در انتظار نشست. تمام وجودش را استرس فرا‌ گرفته‌بود.
مدام جملاتی را که می‌خواست بگوید در ذهنش مرور می‌کرد. چه می‌خواست بگوید؟ آن همه شوق را در قالب چه کلماتی می‌خواست بیان کند؟
در همین حال و فکر بود که ناگهان تمام وجودش لرزید. چه لرزش شیرینی بود. بله خودش بودکه داشت می‌آمد. دیگر هیچ کس و هیچ چیزی را جز او نمی‌دید.
آماده شد که تمام راز دلش را بیرون بریزد. یکدفعه چیزی دید که نمی‌توانست باور کند. یعنی نمی‌خواست باور کند.
کنار او، کنار عشقش، شانه به شانه اش شانه یک مرد بود. نه باور کردنی نبود. چرا؟
چرا زودتر حرف دلش را نزده بود. در عرض چند ثانیه گل درون دستش خشک شد. دختر و پسر گرم صحبت و خنده از کنارش رد شدند بی‌آنکه بدانند چه به روزش آورده‌اند.
نفهمید کی و چگونه از دانشگاه خارج شده‌است.
وقتی به خودش آمد روی پل هوایی بود و داشت به شاخه گل نگاه می کرد. شاخه گل را انداخت و رفت. تصمیم گرفت فراموشش کند. تصمیم سختی بود.


شاید اگر کمی تنها کمی به شباهت این خواهر و برادر دقت می‌کرد هرگز چنین تصمیم سختی نمی‌گرفت!!!!



برچسب‌ها: تصمیم عشق , زیباترین وبلاگ , داستان جالب , عاشقانه ,

تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390 | 12:58 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |


اندوه پرست

 

کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم

کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم

برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد

آفتاب دیدگانم سرد می شد

آسمان سینه ام پر درد می شد

ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد

اشگ هایم همچو باران

دامنم را رنگ می زد

وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم

وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی

در کنارم قلب عاشق شعله می زد

در شرار آتش دردی نهانی

نغمه من ...

همچو آوای نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دل های خسته

پیش رویم:

چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر:

آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام:

منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم



برچسب‌ها: اندوه عشق , اندوه پرست , فروغ فرخزاد , دختر پاییز , مثل هیچ کس , زیباترین وبلاگ ,

تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390 | 8:30 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

داشتم می رفتم که با همه چیزخداحافظی کنم .

داشتم می رفتم تا از این دنیا با تمام نیرنگ ها بدیهاو پستی هایش فرار کنم .

گمان نمی کردم چشمی در جستجوی من باشد . در راهی بودم که

از انتهایش خبر نداشتم و هر چه بیشتر پیش می رفتم .

بیشتر رنج می بردم

از همه چیز دل بریده بودم .در انتظار مردن لحظه ها را سپری

می کردم

دیگر حتی افتادن برگ درختان هم مرا ناراحت نمی کرد .

دلم از سنگ شده بود وجودم سرد سرد . تنها برای خاک زنده بودم .

من در نظر درختان ، گلها و زلالی چشمه ها مرده بودم . من با زندگی

لج کرده بودم و زندگی هم به عکس العملهای من می خندید .

حاضر نبودم که ببینم در زندگی شکست خورده ام .

تمام حرفها و اشکهایم را پشت غرورم پنهان کرده بودم .

نمی خواستم که کسی برایم گریه کند . من تصور می کردم راهی برای

بازگشت وجود ندارد .

از سراسر وجودم غرور می جوشید ، که از بازگشتم خودداری می کردم .

تا اینکه درراه بوی گلی نظرم را جلب کرد .

باد موسیقی زندگی را می نواخت و من با گلها می رقصیدم .

دیگر واژه زندگی برایم زیبا بود.

و حالا زنده ام که زندگی کنم و با شما دوستان باشم........


برچسب‌ها: بوی عشق , رمانتیک ترین , جملات عاشقانه , زیباترین وبلاگ ,

تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1390 | 23:21 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |
تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1390 | 21:10 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

ژرف زندگی كن، از ته دل زندگی كن، یكپارچه با تمام وجود به طوری كه وقتی مرگ در زد آماده باشی... آماده چون میوه ایی رسیده برای فرو افتادن از درخت. تنها نسیمی ملایم می وزد و میوه فرو می افتد؛ گاه حتی بدون هیچ نسیمی، میوه به سبب سنگینی و رسیدگی از درخت می افتد. مرگ نیز باید چنین باشد و این آمادگی باید با زندگی كردن فراهم آید...


برچسب‌ها: الماس آگاهی , میوه عشق , زیباترین وبلاگ , اشو ,

تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1390 | 17:14 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

فحش های دانشجویی (طنز)

 

دانشجوی تهران شمال :

نکته : وقتی می خونید این قسمتو سعی کنید لباتون تا حد امکان غنچه باشه:

بی ادب , تو واقعا عقلتو از دست دادی . منو ترسوندی بی ...تلفظ : بی ششووور ( امیدوارم ولنتاین کچل شی . بد بد بد)

 

دانشجوی تهران جنوب:

(.... .... .... ..... ... .. ... ..کلا سانسور شد )

 

دانشجوی دانشگاه تهران :

وطن فروش مزدور , لیبرال خود فروخته , مخل نظام , تو حق شرکت در انتخابات بعدی رو نداری با اون کاندید از خودت نفهم تر , فاشیست تند رو

(توجه داشته باشید که موضوع دعوا سیاسی بوده)

 

دانشجوی پزشکی :

در دیکشنری این بروبچ کلمه ی فحش تعریف نشدست

 

دانشجوی هنر :

من شعر دوازدهم از هشت کتاب استاد سهراب رو به تو بی ادب بی فرهنگ تقدیم می کنم امیدوارت گیتارت بشکنه و تا اخر عمر یکه و تنها و بی عشق و ژولیت بمونی .

وقتی هم کار بالا می گیره کاریکاتور همدیگه رو می کشن .

 

دانشجوی الهیات :

یا ایهو الذی فحشو فحشً فاحشتن ای هستیت به عدم مبدل , ای دچار دور تسلسل شده , ای علتت به ممکن الوجود گرویده , فلسفه ی تو دچار تضاد شده و من به خود اجازه ی بحث نمی دم .... *

*: این آخری که گفت از اون ناجوراش بود که فلش بک زد به دوران دبیرستان و رشته ی علوم انسانی که می خوند و واسه خودش یلی بود

 

دانشجوی تربیت بدنی:

به من گفتی ... , ... خودتی و جد و آبادت

به همین کوتاهی البته بعدش یه 2 ساعتی بزن بزن می شه

 

دانشجوی زبان خارجی :

هنوز دعوا نشده , شروع می کنن خارجکی بلغور کردن البته به نظر من اگه ترجمه ی حرفاشونو می دونستند خودشون رو زبونشون فلفل می ریختن و 2 روز تو اتاق خودشونو حبس می کردن

 

دانشجوی حقوق :

تو با این کارت به حقوق شهروندی من تجاوز کردی و من طبق اصل 153 قانون اساسی حق دارم ازت شکایت کنم و مادرتو به عزات بشونم شما می تونید هیچی نگید اما هر چی بگید بر علیه شما تو دادگاه استفاده می شه .

راستی اگه وکیل تسخیری خواستی به خودم بگو...



برچسب‌ها: فحش دانشجویی , دانشجوی ایران , دانشگاه ایرانی ,

تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1390 | 12:4 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |


۱۰ اشتباه عاشقانه

 

کسانی که در غم اندوه به هم خوردن رابطه یی هستند، گرایش خیلی زیادی دارند که دقیقا برعکس آنچه که باید را انجام دهند. به همین خاطر گاهی صدمه ی جبران ناپذیری را به رابطه شان می زنند. در هر فاجعه یی، اولین قدم متوقف کردن خونریزی و بعد حل مشکل است. رابطه ی عاطفی شما هم از این امر مستثنی نیست. زن ها دنبال مردهای قوی هستند که بتوانند از آن ها محافظت کنند و مردها به هیچ وجه به زن هایی که به آن ها اجازه نمی دهند هر کاری که می خواهند بکنند، احترام نمی گذارند پس اگر می خواهید عشق سابق تان را دوباره به رابطه برگردانید چند اشتباه زیر را مرتکب نشوید.

 

با ترک این ده اشتباه به خودتان ثابت خواهید کرد که ارزش یک عشق واقعی را دارید.

 

۱) بیش از حد مهربان نباشید

نباید این قدر راحت هر چه طرف تان می گوید را گوش دهید و انتظار داشته باشید که رابطه تان هم خیلی عالی باشد! اینطور در موردش فکر کنید؛ در همه ی داستان های خوب یک تضاد یا کشمکش وجود دارد. در فیلم جنگ ستارگان، هم آدم های خوب بودند و هم آدم های بد! پس این تضادهاست که باعث جالب و جذاب شدن مسایل می شود و یک رابطه بدون تضاد و کشمکش واقعاً خسته کننده خواهد شد. خیلی مهربان و خوب بودن یعنی منفعل، بی اعتماد به خود مضطرب و قابل پیش بینی هستید. یادتان باشد که برای روشن کردن شعله ی آتش، اصطحکاک لازم است پس روی حرف خودتان بایستید.

 

۲) او را مجبور نکنید...

(به ادامه مطلب بروید)


برچسب‌ها: 10 اشتباه عشق , اشتباهات عاشقانه , زیباترین وبلاگ ,

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1390 | 9:23 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم ،

چون تو پاک هستی ...
می توانم تو را خط خطی کنم ،

که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار می شوی ...
و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را

 

 

با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم...

 




برچسب‌ها: مداد رنگی عشق , زیباترین وبلاگ , زیباترین جملات عاشقانه , رمانتیک ,

تاريخ : دو شنبه 8 اسفند 1390 | 20:2 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

صفحه قبل 1 ... 21 22 23 24 25 ... 36 صفحه بعد

.: Weblog Themes By VatanSkin :.