صاحبدل....

کلبـــــــــه تنهـــــــــــــــــایی!!!

(درانتهای نگاهت کلبه ای برای خویش خواهم ساخت تا مبادا در لحظات تنهایی ات با خود بگویی از دل برود هر آنکه از دیده برفت.)(هر گونه کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.)

صاحبدل....

یک آقاى اهل دلى ، به رحمت خدا رفته بود و راهى آن دنیا شده بود . در آن دنیا ، در پیشگاه عدل الهى ، اعمال خوب و بدش را در ترازوى نقد گذاشتند و او را به سبب اهل دل بودنش شایسته ى آن دانستند که به بهشت برود و فرشته اى از فرشتگان بارگاه کبریایى ، دستش را گرفت تا او را به بهشت ببرد .

 

این آقاى اهل دل ، وقتی که مى خواست وارد بهشت بشود ، متوجه شد که یک آقاى پیر مرد سپید مویى ، دم دروازه ى بهشت نشسته است و شباهت غریبى به رضا شاه دارد .

با خودش گفت : این آقا چقدر شبیه رضا شاه است !

فرشته گفت : خود رضا شاه اس

پرسید : مى توانم چند کلمه اى با او حرف بزنم

فرشته گفت : چرا که نه ؟

آقاى اهل دل ، خودش را به رضا شاه رساند و سلامى کرد و گفت :

-ببخشید که مزاحم تان میشوم قربان ! شما توى بهشت چیکار می کنید ؟

رضا شاه گفت : والله ! ما تا همین چند سال پیش توى جهنم بودیم ، اما از بس ملت ایران گفته اند ‘ خدا پدر شاه را بیامرزد ‘ به امر الهى ما را به بهشت آورده اند .

آقاى اهل دل پرسید : خب ، چرا دم در نشسته اید ؟

رضا شاه گفت : والله ! از خدا که پنهان نیست ، از شما چه پنهان ، بیست سال پیش وقتی که ما وارد بهشت شدیم ، یک دل نه صد دل عاشق یکى از فرشتگان بهشتى شدیم ، اما قانون بهشت این است که بدون ازدواج نمى توان به وصال هیچ فرشته اى رسید . حالا بیست سال است که من اینجا ، دم در ، نشسته ام ، و هیچ آخوندى وارد بهشت نمى شود که صیغه ى عقد مان را جارى کند .


نظرات شما عزیزان:

هانیه
ساعت2:31---14 مرداد 1391
در نیمه های شب هم قدم زدن در کنار کلبه ای روشن عالمی داره
2:51 دقیقه بامداد.
مراقب کلبتون باشید.شب خوش نه سحر بخیر


هانیه
ساعت2:11---14 مرداد 1391
بـــــــــــــــه بــــــــــــــــه!!
قالب نو مبارک!!



طلوع دوباره خورشید ایزدی را بر فراز کلبه هایی از تنهایی و در عین حالtogetherدارم میبینم!!!
منم دوست داشتم طراحی قالب بلد بودم،خودم طراحی میکردم هر شکلی می خواستم


غزال
ساعت0:21---14 مرداد 1391
به او گفتم
باران که ببارد
عادت خواهی کرد به گریستن در باران
و اشک های توبارانی خواهد شد
هم چون تمام باران ها ،
خندید؛ او عادت را نمی فهمید
.
.

با یه دل نوشته و یه دنیا نا نوشته به روزم عزیزم. خوشحال میشم بیای [گل]


هانیه
ساعت19:20---13 مرداد 1391
یه تست روانشناسی گذاشتم.تو فهرست مطالبه.دوست داشتین بیاین

هانیه
ساعت18:54---13 مرداد 1391
};-};-};-};-};-};-};-};-};-};-}; -};-};-};-};-

خانم مارپل
ساعت12:39---13 مرداد 1391
خيلي جالب كامل رسا قابل تامل با مفهوم واضح و قابل درك نبود!مگه چنين چيزي امكان داره؟؟حتما اين وسط يه اشتباهي شده!

barbi
ساعت12:31---13 مرداد 1391
من درد میکشم

تو اما چشم هایت را ببند!

سخت است بدانم میبینی و بیخیالی . . .


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 13 مرداد 1391برچسب:صاحبدل,رضا شاه,ازدواج,فرشته,صیغه ی عقد,عقد و عروسی,ماشین عروس,فردوس برین,دین و ایین, ] [ 12:2 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]

[ ]